مریم کشاورزیان

×مرا فقط نوشتن است که آرام می دهد×
۰۵
ارديبهشت

- خودت بنویس

پدرم این را گفت. وقتی دفتر و مدادم را زیر بغل زدم و رفتم کنارش چهار زانو نشستم تا برایم اولین انشای زندگی ام را که فواید درختکاری بود، بگوید و من بنویسم. مثل خواهرهایم که پنجم و اول راهنمایی بودند و انشایشان را پدرم میگفت و آنها می نوشتند.

فکر می کردم اصلا مدل انشا نوشتن همین است و اصولش این است که بزرگتری برایت بگوید و تو مثل املا بنویسی.

اما وقتی به من گفت خودت بنویس بعد بیا من هم یک خط آخرش را می گویم  تا بنویسی، بلند شدم از همان موقع هم انگار مغرور بودم چون اصلا به دست و پا نیفتادم که اصرار کنم.

دفترم را زیر بغلم زدم و رفتم یک گوشه نشستم. سرم را انداختم پایین و نوشتم. حتی یک خط هم جا نگذاشتم که پدرم بگوید. بعد دفترم را جمع کردم و داخل کیفم گذاشتم مثلا قهر کرده بودم.

 از آن روز تا همین امروز هیچ انشا، نامه و یا نوشته ای را کسی برایم نگفت. انشاها و نامه ها و تقدیر نامه و تبریگ و تسلیت بسیاری برای دیگران نوشتم اما حتی یک متن آماده هم از جایی قرض نگرفتم و حالا راحت ترین کار، برایم نوشتن است و این را به پدرم مدیونم. 

اگر آن شب خسته نبود و یا اخبار ساعت نه شب را نمی دید شاید امروز کلمه ای در این خانه نوشته نمی شد و شاید لحظات خوبی  که در زمان نوشتن تجربه میکنم، هیچوقت خلق نمی شد.

  • مریم کشاورزیان
۰۵
ارديبهشت

مدت زیادی نیست که به این خانه اجاره ای، برای نوشتن، نقل مکان کرده ام. خانه ای که صاحب خانه اش منظورم بلاگ است می تواند هر لحظه که دلش خواست کرکره ما را پایین بدهد و اسباب و اثاثیه ما را بیرون بریزد. 

برای همین است که دوستان و مخصوصا استاد گرامی ام جناب آقای کلانتری تاکید می کنند که حتما برای خودمان سایت شخصی داشته باشیم و در خانه مستقل خودمان نوشته هایمان را انتشار دهیم اما ...

من هنوز نتوانستم بر ترس و کمالگرایی که این روزها زیاد گریبان مرا می گیرد غلبه کنم. ترس از نتوانستن، از شکست، از توقف، از دیده نشدن و نرسیدن به هدف.

کمالگرایی هم از طرف دیگر چسبیده به گلوی نوشتن من و راه نفسش را حتی برای خلق یک جمله بسته و چماق به دست بالای سر من ایستاده و مدام هر چه می نویسم را زیر عینک ته استکانی خود مورد تفتیش قرار می دهد و بعد خیلی راحت خط میزند و پاره می کند و اجازه انتشارش را نمی دهد. برای خودش یک پا وزارت ارشاد شده است.

حرف حسابش هم این است که وقتی قرار است وقتی از کسی بگیری و با نوشته ات او را به خود مشغول کنی باید طوری باشد که اگر چلاندی اش، دو کلمه حرف حساب یا یک جمله انگیزشی و یا یک تجربه خوب را انتقال بدهی.

نمی دانم شاید هم که راست می گوید و باید برای این که به حرفش عمل کنم و او هم اجازه دهد که بنویسم کمی بیشتر از قبل وقت بگذارم و عضلات فکر و دست و چشم را برای یافتن مطلبی در خور فکر و شایسته، قوی تر کنم.

امرزو هم آمده ام که اگر خدا بخواهد دستی به سر و روی این اجاره خانه بزنم و گرد و غباری پاک کنم.

از همین خانه اجاره ای شروع کنم و مثل کودکان نوپایی که برای راه رفتن از روروک استفاده می کنند و پا روی پای بزرگترها می گذارند و تاتی تاتی می کنند، من هم فعلا به همین کلبه رو به آفتاب بهره ببرم و رویش را آغاز کنم تا آرام آرام بر ترس و کمالگرایی غلبه کنم و سپس با قدرت و انگیزه سایت رسمی خودم را راه اندازی کنم.

 

جمله روز:

وقتی به کاری مصمم شدی، دیگر درهای شک و تردید را از هر سو ببند. (نیچه)

  • مریم کشاورزیان
۲۱
فروردين

حتی کاکتوس پیر سالها گوشه گلدان لمیده هم به فکر رویش است. پس از سالها از دل ریگ و خاک و با عنایت آفتاب، رشد و نو شدن را از نظر گذرانده و با اراده ای در خور تحسین، همزاد می پروراند.

کاکتوس پر تیغ و بی ثمر، رویش و جوانه زدن را آغاز کرده و محکم و استوار، از گلدان بند انگشتی اش نهایت بهره را برده و سبزتر از هر سبزی ، ته مانده حیاتش را تقسیم میان جوانه هایش می کند.

برای خود می نویسم که منتظر به راه، منتظر به یک حادثه و یا وحی آسمانی هستی تا ترس و خمودگی را کنار بگذاری و پنجره را بگشایی و چشم بگردانی و تمام رشته های منتظر به فکر را راه بیندازی و برای خلق یک اثر قلم فرسایی کنی و هر چه درون خویش پروراندی را جلوه حضور بدهی.

لازم نیست قدمهایت به بلندای ادیبان نامدار باشد، فقط کافیست کفش اراده به پا کنی و راهی شوی. اشکال ندارد اگر صفحه های کتاب شعر و دفتر نگاره هایت قطور نیست.

آغاز می کنم و کلمه سال خودم را رویش قرار می دهم تا هر بار که سکون مرا در خود اسیر کرد، با انرژی این کلمه، راهی نو در جهت رشد را درپیش گیرم.

  • مریم کشاورزیان