مریم کشاورزیان

×مرا فقط نوشتن است که آرام می دهد×

تب دارم امشب

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۰۸ ق.ظ

تبم می ­برد، قرار از دلم، امشب

نشستم پای درد دل من، آخر، امشب

نوا دارد تبی با من

و ربوده قرار و کرده بی­قرارم امشب

چو طوفانی که می­ پیچد در خاک

و تبسم­های دریایی که مواج است امشب

تبم یادم آرد آغوش سبز دشت

و آسمانی که نقره فام مهتاب است امشب

و آوای رودی که خراشیده سکوت خلوتم

و بادی که می­بوسد تار تار گیسوی پریشانم امشب

تبم با من سروده است سرور زندگی را

و بخشیده است بر من نفسهای گرم و پر شور امشب

تبم گوید مرا، هستی اگر داغ و سوزان

و جاریست دنیا در نگاهت، همچنان امشب

بشو مست و سر خوش و غزل خوان و پایکوبان

شدی عاشق، شدی شیدا و رها از دنیا، همین امشب

بخوان از نو، ببوس از مهر، بزن لبخند به روی گل

بزن با چشم تر، فریادی زشادی، رسا و بلند امشب

که مهمان است دل، کسی را

و شاید خاطری را، که می ­گیرد، قرار و بی قرارت می کند امشب

 

 

  • مریم کشاورزیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی