مریم کشاورزیان

×مرا فقط نوشتن است که آرام می دهد×

تولدم

جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۶:۳۲ ب.ظ

نمی شود در این روز و این لحظه ننوشت. غروب است درست، جمعه است درست، اما دلتنگی برای چیز دیگری است. برای غروب سی و یکم اردیبهشتی دیگر.

روز تولدم را تا نیامده دوست دارم، اما همین که دم غروب می شود، حس بدرقه مسافری را دارم که دیگر باز نمی گردد. روزها گذشته و دیگر این لحظه و این روز باز نمی گردد و تنها خاطره ای از آن باقی خواهد ماند. شبیه بعد از ظهرهایی است که از پشت یک خانه کاهگلی به بیرون نگاه می کنی و تصویر مقابلت، بیابانی است با پستی و بلندیهای بیشمار و بوته های خار خودرویی که با نسیم و خاک و خاشاک از جا کنده می شوند و می چرخند و گرد و خاک به پا می کنند. حس تشویش و نگرانی، نگرانی از اینکه سال دیگر این روز را خواهم دید و آیا عزیزانم در کنارم خواهند بود تا به من بگویند:

«تولدت مبارک»

نمی شد در این روز ننوشت. این حس غمگین و رنج آور را در ساعت 18:30 بعد از ظهر آدینه 1400/2/31

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی