خانه تکانی
مدت زیادی نیست که به این خانه اجاره ای، برای نوشتن، نقل مکان کرده ام. خانه ای که صاحب خانه اش منظورم بلاگ است می تواند هر لحظه که دلش خواست کرکره ما را پایین بدهد و اسباب و اثاثیه ما را بیرون بریزد.
برای همین است که دوستان و مخصوصا استاد گرامی ام جناب آقای کلانتری تاکید می کنند که حتما برای خودمان سایت شخصی داشته باشیم و در خانه مستقل خودمان نوشته هایمان را انتشار دهیم اما ...
من هنوز نتوانستم بر ترس و کمالگرایی که این روزها زیاد گریبان مرا می گیرد غلبه کنم. ترس از نتوانستن، از شکست، از توقف، از دیده نشدن و نرسیدن به هدف.
کمالگرایی هم از طرف دیگر چسبیده به گلوی نوشتن من و راه نفسش را حتی برای خلق یک جمله بسته و چماق به دست بالای سر من ایستاده و مدام هر چه می نویسم را زیر عینک ته استکانی خود مورد تفتیش قرار می دهد و بعد خیلی راحت خط میزند و پاره می کند و اجازه انتشارش را نمی دهد. برای خودش یک پا وزارت ارشاد شده است.
حرف حسابش هم این است که وقتی قرار است وقتی از کسی بگیری و با نوشته ات او را به خود مشغول کنی باید طوری باشد که اگر چلاندی اش، دو کلمه حرف حساب یا یک جمله انگیزشی و یا یک تجربه خوب را انتقال بدهی.
نمی دانم شاید هم که راست می گوید و باید برای این که به حرفش عمل کنم و او هم اجازه دهد که بنویسم کمی بیشتر از قبل وقت بگذارم و عضلات فکر و دست و چشم را برای یافتن مطلبی در خور فکر و شایسته، قوی تر کنم.
امرزو هم آمده ام که اگر خدا بخواهد دستی به سر و روی این اجاره خانه بزنم و گرد و غباری پاک کنم.
از همین خانه اجاره ای شروع کنم و مثل کودکان نوپایی که برای راه رفتن از روروک استفاده می کنند و پا روی پای بزرگترها می گذارند و تاتی تاتی می کنند، من هم فعلا به همین کلبه رو به آفتاب بهره ببرم و رویش را آغاز کنم تا آرام آرام بر ترس و کمالگرایی غلبه کنم و سپس با قدرت و انگیزه سایت رسمی خودم را راه اندازی کنم.
جمله روز:
وقتی به کاری مصمم شدی، دیگر درهای شک و تردید را از هر سو ببند. (نیچه)
- ۰۰/۰۲/۰۵