تب دارم امشب
چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۰۸ ق.ظ
تبم می برد، قرار از دلم، امشب
نشستم پای درد دل من، آخر، امشب
نوا دارد تبی با من
و ربوده قرار و کرده بیقرارم امشب
چو طوفانی که می پیچد در خاک
و تبسمهای دریایی که مواج است امشب
تبم یادم آرد آغوش سبز دشت
و آسمانی که نقره فام مهتاب است امشب
و آوای رودی که خراشیده سکوت خلوتم
و بادی که میبوسد تار تار گیسوی پریشانم امشب
تبم با من سروده است سرور زندگی را
و بخشیده است بر من نفسهای گرم و پر شور امشب
تبم گوید مرا، هستی اگر داغ و سوزان
و جاریست دنیا در نگاهت، همچنان امشب
بشو مست و سر خوش و غزل خوان و پایکوبان
شدی عاشق، شدی شیدا و رها از دنیا، همین امشب
بخوان از نو، ببوس از مهر، بزن لبخند به روی گل
بزن با چشم تر، فریادی زشادی، رسا و بلند امشب
که مهمان است دل، کسی را
و شاید خاطری را، که می گیرد، قرار و بی قرارت می کند امشب
- ۰۰/۰۳/۱۹